میلاد
من
همین کلاه خاکی ام
که افتاده زیر پا
همین کفش های تمیز_جفت شده
در انتظار_ماه
همین
همین سینه سرخ_ نشسته پشت_پنجره
تو
شکستن_قندی
براده ای شیرین
برگ_چای سبزی لای کتاب
اصلا
دمی و باز دمی پر از عطر_اطمینان !.
آی خستگی! چه بی موقع سر زدی!
آی چشمها !به نام که استخاره می کنید؟
من
صمیمی ترین دقیقه
در آغوش گرم یلدایم.
آذر ۸۸
روزی دوستی فرمودند : مرا می خواهی چکار تا فلانی را داری!حالا خیلی جالب شده نه خودش را دارم نه فلانی را ! . کدام یک آن یکی را ترسانده !!!!
۲.شب یلدا شب خوبی بود که نتیجه ی خوبی هم داشت .اینکه در چنین شبی هرچقدر هم هلت دادند که خودی نشان بده برایمان شعر حافظ بخوان و بعد ازت خواستند تفسیرش کنی! این کار را نکنی .چون خیلی ها هستند که با وجودی که تفسیر و معنی شعر را در همان کتاب می خوانند ولی حرفهای ترا باور نمی کنند و مدام به یک کلمه گیر می دهند که این کلمه به من مربوطه !نه معنای شعر !مثلا الاغی که در شعر آمده همین الاغ من است بقیه را بی خیال !اصلا به ماچه که بالا و پایین بپریم که هی فلانی! تو مو می بینی و من پیچش مو!!!
مراکز فروش کتاب (هنوز مونالیزانبود که من بودم ):