خوانشی حسی از دفتر شعر “هنوز مونالیزا نبود که من بودم”
همه چیز به حالت اولش بر می گردد*
مهرداد نصرتی
“هنوز مونالیزا نبود که من بودم”عنوان دفتر شعر اعظم کمالی است که با بیش از 60 شعر سپید، به تازگی توسط انتشارات به نگار منتشر شده و تعداد شعرهای بلند کتاب، بیشتر از اشعار کوتاه است. اشعار کوتاه این کتاب هم، تفاوت عمده ای با شکل مرسوم شعرهای کوتاه منتشر و به تازگی باب شده این روزها دارد که انگار همه از روی هم کپی شده اند و دستور ساخت( و نه آفرینش)شان یکی است. از این منظر شعرهای اعظم کمالی تفاوتی اساسی، با چنین شعرهایی دارد و این به شناخت شاعر از زبان و کارکردهایش دارد که در شعرهای بلند و کوتاه دفتر”هنوز مونالیزا نبود که من بودم” بروز دارد. شاعر این شعرها، تمام حرف هایش را می زند و بیم آن را ندارد که انگ اطناب داشتن به شعرهایش بخورد؛ چیزی که این روزها در مواجهه با هر شعر بلند و نسبتا بلندی بر زبان، درست و غلط بر زبان منتقدان می رود و در بسیاری از موارد محملی ندارد. درست است که ذائقه مخاطبان انگار بیشتر با کار(شعر و داستانش فرقی نمی کند)های کوتاهی جور در می آید که در کمترین زمان ممکن و در بهره گیری از حداقل واژگان حرف خود را می زند اما همه گیر شدن این ذائقه نباید باعث شود که بتوان بر هر شعری که از چهار ـ پنج سطر فراتر رفت، نام شعر بلند گذاشت و سریع حکم صادر فرمود که شعر مزبور از اطناب رنج می برد....

اصلا اطناب یعنی چه و چه آسیبی به شعر می رساند؟ اطناب در اصطلاح عامیانه، زیاده گویی و کش دادن مطلبی است که یا نیازی به آن همه طول و تفصیل ندارد و یا دارد چیزهایی را بازگویی می کند که قبلا به آنها پرداخته و مخاطب را به التذاذی اقناعی رسانده و رد شده است. چنین روندی از آنجا که حوصله مخاطب را سر می برد، مورد نقد قرار می گیرد اما به واقع آیا اطناب تنها در آثار بلند مجال بروز دارد؟ پاسخ برخی از منتقدان و صاحبنظران حوزه هنر و ادبیات به این سوال منفی است. بسیاری از اینان اعتقاد دارند که یک اثر، به صرف کوتاهی و بلندی کمّی نمی تواند از اطناب رنج ببرد. اطناب در معنای زیاده گویی های غیر ضروری می تواند در آثار به ظاهر کوتاه هم رخ بدهد. می توان یک حرف را در قالب یک شعر یکی دو سطری خواند و احساس کرد همین حد همک زیادی بوده و در همین مجال کوتاه واژگانی نیز، اطناب اتفاق افتاده است. طبعا عکس این موضوع عم صادق است. می توان شعرهای بلندی خواند و حس نکرد حوصله مخاطب را سر می برد و اطناب دارد و می توانسته کوتاه تر باشد. پس اطناب، در معنا بیشتر نمود دارد تا فرم بیرونی شعر. حال یک مولف(اعم از شاعر و نویسنده) چگونه می تواند اثرش را به این حد از تعادل برساند؟بی شک در سایه استفاده صحیح و بسامانش از زبان و شناختش از قابلیت های آن است و این شناخت و قابلیت در غالب شعرهای دفتر”هنوز مونالیزا نبود که من بودم” وجود دارد....
اعظم کمالی در بیشتر شعرهای این دفتر، شاعری است که همه حرف هایش را می زند و اصراری ندارد که بخشی از ذهنیتش را پیش خود نگه دارد تا با مبهم جلوه دادن فضای شعر، روشنفکرتر به نظر برسد. شاید این حرف کمی خنده دار به نظر برسد اما این نوع شعر گفتن، بخشی از پز روشنفکری شاعران در این روزگار است. به هر حال شاعر این دفتر، ترجیح می دهد شاعری قابل درک و باور پذیر باشد تا روشنفکری غیر قابل درک.کاری هم به قالب های بلند و کوتاه مرسوم ندارد. تا آنجا که حرف دارد، شعر را ادامه می دهد و این در شعر عادت(23)، تجلی کاملی دارد:
چرا با سفسطه ات قد نمی کشم و
عادت نمی کنم
به انتظار یک دعوت
مرا
به شامی پذیرا باش
چیدمانش با تو
بشقاب های چینی و نقش لیلی اش
با من.....
قصد معنی کردن مکنونات شاعر را نداریم اما شاعر با ترکیب "نقش لیلی"، حرف بزرگی را می زند که تنها در سایه درک بی واسطه و سرشارش از توانمندی اش از زبان می تواند در این ترکیب، به صورت پنهانی آرزو و نوستالژی اش را به محجوبانه ترین شکل فریاد بزند.چیزی که در شعرهای دیگر هم پنهان نیست هرچند پنهانی گفته شده است؛ مثل تداعی همین حس در شعر آدمک(ص 38) و یا حتی شعر لیلی(ص 85)
زنی که در شعر اعظم کمالی روایت می شود، زن باور پذیر غیر سانتی مانتالی است که به تعبیر شاعر،در شعر سرخاب(ص 18)،شبیه هیچ زنی نیست:
شبیه هیچ زنی نیستم!
نه صورتی!
نه سرخابی!
ببین!
ناخن هایم را
اسکاچ ها جویده اند و دست هایم را
شوینده ها به تاراج برده اند....
این چنین زنی برای مخاطب، ملموس تر و ما به ازا دارتر است و دایره واژگانی شعرهای دفتر”هنوز مونالیزا نبود که من بودم” نیز پر است از تصویرهای زنی که همان شمایا آشنا را دارد. کافی است حتی نگاهی گذرا به شعرهای این مجموعه داشته باشید و با وفور واژه ها و اصطلاحاتی نظیر نخ و سوزن، بند رخت، خانه،بشقاب های چینی و ....رو به رو شوید. بی شک شما هم زنی را خواهید دید که به زندگی بیشتر می اندیشد(هرچند کمی خسته) و از دویدن دنبال مفاهیمی که در میان کتاب های فلسفه گم شده، بیزار است(شعر تقدیر، ص40).زنی که می خواهد تا دیر نشده، همه وقت کنند و به صورت هم نگاهی بیاندازند.پایان.

اردیبهشت 92